لیانا خانوم مالیانا خانوم ما، تا این لحظه: 10 سال و 1 ماه و 17 روز سن داره

***شور زندگی مامان و بابایی***

دخترمون بدنیا اومد

لیانا جون دختر نازم خوش اومدی به زندگی من و بابایی. فرشته کوچولوی من اگه بدونی چقدر نازی. خدایا هر لحظه هزاران بار شکرت که فرشته من رو سالم و سلامت به این دنیا ره سپار کردی. دختر نازم جمعه 93/01/15 بدنیا اومد. وزن لیانا کوچولو 3 کیلو بود.و قد دخترم 52 سانتی متر. پرستارا تو بیمارستان به لیانا میگفتن دختر نیم متری. لیانا جون با اومدنت شادی رو به کل خانوادمون آوردی. عاشقتمممممممممممم مامانی نفس ...
22 فروردين 1393

روزای آخر

سلام عشق مامان بابا. گل دخترم  دیگه روزای آخریه که تو دل مامانی. تقریبا نه ماه با هم زندگی کردیم.نفس کشیدیم.قلبامون با هم میتپید. تو دختر خوبی بودی و تو این مدت مامانی رو اصلا اذیت نکردی قشنگم. اما نمیدونم منم خوب بودم؟ شاید گاهی وقتا یه حالتهایی بودم که تو راحت نبودی.نمیدونم؟ خیلی بهت عادت کردم.خیلی خیلی حس قشنگی رو تجربه کردم تو این نه ماه.یعنی یه چیز غیر قابل توصیف بود. از اول بارداری تصمیم داشتم تو رو به روش طبیعی بدنیا بیارم. اما مادر جون ها منصرفم کردن.و منم دو روز پیش رفتم دکتر و خانم دکتر بهم نوبت عمل سزارین رو واسه روز پانزدهم یا هفدهم فروردین داد. اگه شانزدهم نوبت میداد تولد تو و مهرناز تو یک روز میشد.اما دکت...
13 فروردين 1393

تبریک سال نو

سلام به تمامی مهربونهایی که  به وبلاگ دخترم سر می زنن و نظرات خودشون رو  مینویسن.        سال نو مبارک.ایشالا  که سال 93 سال پر خیر و برکتی واسه همگی باشه.همراه با سلامتی و تندرستی .  
6 فروردين 1393

دختر بهاری

     سلام دختر بهاریه من. راستی مامان حواس پرت یادش رفت عید و به دختر کوچولوش تبریک بگه و براش پست بزاره . دختر گلم خیلی خوبه که تو اولین فصل سال و اولین ما ه بهار بدنیا میای .  تو این اول سالی که همه چیز نو میشه با اومدن تو زندگی من و بابایی هم نو میشه عسل .  امسال بهار من و بابا پیام بهاری تر از بهاره.چون قشنگترین گل زندگمون شکوفه میزنه .    بدنیا اومدن تو بزرگترین عیدی من و بابایی هست  عزیزم. دیشب که با بابا پیام حرف میزدم داشت از اولین لحظه ای که میخواد بغلت کنه و بوست کنه میگفت .      خیلی شور و ذوق اومدنت و داریم  مامان.         وسایل  ...
6 فروردين 1393

سی و هشت هفتگی دخترم تو شمال

سلام خانوم خوشکلی که تو وجودم هستی. امروز شروع سی و هشت هفتگیته.گاهی وقتا یکم حالم نا میزون میشه.دو شب پیش معده درد گرفتم و فشارم 8 شد و سرم زدم نا نرمال شدم. بابایی 13بدر میاد پیشمون.ایشالا تا اون موقع صبر کنی دخمل طلا. امروز هم نهار خونه خاله خاطره هستیم.جای بابایی خیلی خالیه.   ...
4 فروردين 1393

سی و پنج هفتگی دخترم تو شمال

سلام دختر جوجوی من وای مامانی خیلی وقته که نشد بیام مطلب جدید بنویسم. من 2 اسفند اومدم شمال خونه مادر جون اینا. دیگه اینجا منتظرم که بدنیا بیای. هفته آخری که رفته بودم پیش دکتر براتی هم آزمایشاتم خوب بود.هم دکتر گفت وزنت خوبه. شمال هم پیش یه دکتر دیگه رفتم.حالا دو روز دیگه هم میرم تا سونوگرافی انجام بده و وزنت و بهم بگه. ایشالا که همه چیز خوب و نرمال باشه. فردا هم مادر جون معصومه آش نظری داره. واقعا جای بابا پیام پیشمون خالیه. من که خیلی دلم برا بابایی تنگ شده. مطمعنم تو هم دلتنگ بابایی هستی دختر گلم. دوری از بابایی برام خیلی سخته اما چه کنم که چاره ندارم.اونجا خیلی دست تنها بودم. &...
15 اسفند 1392

دختر ریزه میزه

سلام جوجوی من دخترم نت خونمون قطع شده و من کمتر میتونم بیام مطلب بنویسم. عزیزم هفته گذشته رفتم دکتر.دکتر حسابی دلم و لرزوند.گفت یکم دختر خانوم ما ریزه میزه هست. یکم آزمایشاتم هم نرمال نبود که وقتی مجددا آزمایش دادم خدا رو شکر خوب شده بود. خانوم ناز من ، تو این روزا حسابی تو شکمم تکون میخوری و بازی میکنی.من با هر تکونات قند تو دلم آب میشه. بابایی هم خیلی باهات صحبت میکنه و تو حسابی با ضربه هات جوابش و میدی عزیزم. برات یه سری وسایل جدید گرفتم.که عکساشونو بعدا میزارم. دیروز هم با عمه مژگان اینا رفتیم سیتی سنتر اهواز که خیلی بهمون خوش گذشت. دخترم تنها آرزوم اینه که تو خوب رشد کنی و سالم و سلامت بدنیا بیای گل دخترم. دوست دارم یک...
22 بهمن 1392

هوس مامانی

سلام پرنسس کوچولوی مامان مامانی چند روزی بود هوس دلمه برگ کلم کرده بودم. بالاخره امروز درست کردم.آخ جوووووووووووووون ولی از 8 صبح تا 12 سرپا بودم. خیلی خسته شدم. تو هم ضربه هات خیلی محکم شده گلم. گاهی وقتا که تکون میخوری یهو یه آخ بلند میگم.       فردا هم بابایی آخرین امتحان ترم دومش رو میده.راحت میشیم دیگه. دخمل طلا دیگه زیاد نمونده که بیای تو بغلم. دارم خودمو آماده میکنم که مامان خوبی برات باشممممممممممممم.ایشالا.   ...
7 بهمن 1392

عکس وسایل های جدید دختر گلم

جوجوی من امروز بیست و هشتمین هفته زندگیت شروع شده. منم اومدم که عکس خریدهایی که برات انجام دادیم رو بزارم تو وبلاگ. این سرویس 10 تیکه رو واسه روزای اول تولدت خریدیم ناناز اینم یه دست لباس سایز یک که من و بابایی خوشمون اومد ازش و خریدیم. قنداق فرنگی و شونه و سرویس مانیکور و این بلوز شلوار خوشکل و مادر جون افروز زحمت کشیده و خریده دخملم. اینا هم از طرف پدر جون قباد هست جیگری.   مبارکت باشه فندق من. یه عالمه دیگه وسیله مونده که باید برات بخریم.که بعدا عکسشونو میزارم دخترم. بوس بوس ...
4 بهمن 1392

حرفای مامانی و دختری

سلام قشنگم دلم خواست الان بیام و برات بنویسم. بابایی خوابیده.آخه فردا امتحان داره.ایشالا نمره خوبی بگیره. نفس من چند وقته تکونات خیلی زیاد شده.من عشق میکنم با هر ضربه هات. بابایی هم همش باهات صحبت میکنه و بوست میده جیگرم.تو هم تو جوابش تکون میخوری. تازه الانم که دارم برات مینویسم داری ورجه ورجه میکنی تو شکمم. گاهی وقتا هم حسابی سکسکه میکنی دخملم.... راستی مامانی فهمیدم که خاله فایزه و خاله مژده هم که از دوستام هستن باردارن. خیلی خوشحال شدم براشون. بچه هامون تقریبا هم سن میشن و میتونن از همبازی های تو باشن گلم. راستی امروز مادر جون افروز اینا برات یه سری وسایل خریدن. قنداق فرنگی و لباس خوشک...
1 بهمن 1392