حرفای مامانی و دختری
سلام قشنگم
دلم خواست الان بیام و برات بنویسم.
بابایی خوابیده.آخه فردا امتحان داره.ایشالا نمره خوبی بگیره.
نفس من چند وقته تکونات خیلی زیاد شده.من عشق میکنم با هر ضربه هات.
بابایی هم همش باهات صحبت میکنه و بوست میده جیگرم.تو هم تو جوابش تکون میخوری.
تازه الانم که دارم برات مینویسم داری ورجه ورجه میکنی تو شکمم.
گاهی وقتا هم حسابی سکسکه میکنی دخملم....
راستی مامانی فهمیدم که خاله فایزه و خاله مژده هم که از دوستام هستن باردارن.
خیلی خوشحال شدم براشون.
بچه هامون تقریبا هم سن میشن و میتونن از همبازی های تو باشن گلم.
راستی امروز مادر جون افروز اینا برات یه سری وسایل خریدن.
قنداق فرنگی و لباس خوشکل و شونه و ست مانیکور.دستشون درد نکنه.
تا چند وقت دیگه عکساشونو میزارم تو وبلاگت عسلی.
من و بابایی عاشقتییییییییییییییییییم بخدا جیگر گوشم.
بوسسسسسسسسس
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی