لیانا خانوم مالیانا خانوم ما، تا این لحظه: 10 سال و 1 ماه و 17 روز سن داره

***شور زندگی مامان و بابایی***

لیانا یا پارمیس

امید زندگی من ، دیروز من و بابایی تصمیم گرفتیم بین اسم های لیانا یا پارمیس یکی رو برات انتخاب کنیم. لیانا = یعنی بانوی درخشان و زیباروی پارمیس = نام دختر برديا كه زنِ داريوش (اول) بود.   البته هنوز قطعی نشده . امیدوارم برازندت باشه دخترم خانومی راستی اگه نظر خودتونو بنویسید خوشحال میشم.ممنون. ...
19 آذر 1392

سونوی آنومالی

مامانی سلام چطوری نفس؟؟؟؟؟؟؟؟؟ دیروز صبح زود با پدر جون رفتم سونوگرافی دکتر انبیائی برای انجام سونوی آنومالی.مادر جون نیومد چون اگه میومد خیلی خسته میشد.بابا پیام هم مرخصی نداشت. ساعت حدودا 10/30 صبح بود که نوبتم شد. موقع سونو گرافی یه مونیتور روبروم بود که میتونستم مراحل سونوگرافی رو ببینم.ولی خوب من که سر در نمیاوردم. بعد آقای دکتر گفت جنسیتش که دختره.و بعد قلبتو که داشت تند تند میزد نشونم داد. اینققققققققققققققققققققققد باحال بووووووووووووووود. بعدشم سرت و نشون داد و دستات و و صدای قلبت و واسم گذاشت. آخ قربوووووووووووونت.عاشق صدای قلبتم بخدااااااااا. در نهایت گفت که همه چیز نرماله خدار و شکر. ت...
17 آذر 1392

یه هفته پر از گردش و تفریح

سلام دختر مامان هفته ای که گذشت خیلی بهمون خوش گذشت.دوشنبه شب خاله خاطره اینا و خاله طاهره اینا اومدن. سه شنبه رفتیم آبادان و کلی خوش گذروندیم. تو بازار آبادان اولین لباسای دختر گلم و خردیم.وای که چقدر خوشحال بودم. چهارشنبه صبح هم خاله عاطفه اینا اومدن.دلم واسه مهرنازی یه عالمه تنگ شده بود.شب هم همگی رفتیم خونه پدر جون قباد. پنجشنبه هم  صبح زود رفتیم دیلم.از دیلم هم برات یه سرویس حوله خریدم.خیلی پشیمونم که چرا یه پتو نخریدم واست دختر گلم. جمعه صبح زود هم خاله خاطره و طاهره اینا رفتم و نزدیک ظهر هم مادر جون اینا و خاله عاطفه اینا رفتن. خونمون خیلی خلوت و سوت و کور شد.یه عالمه هم کار و تمیز کاری موند واسه مام...
17 آذر 1392

دستم و بد جور بریدم مامانی

سلام دخترکم. مامان دیروز حادثه بدی واسش اتفاق افتاد. دیروز داشتم با چاقو فسنجون یخ زده رو تیکه تیکه جدا میکردم که نهار بخورم که یهو چاقو از ظرف عبور کرد و فرو رفت تو انگشتم و از طرف دیگه در اومد. خیلی ترسیدم.از ترس گریه میکردم. عمو پژمان با عمه نازی اومدن دنبالم و من و عمه رفتیم اورژانس دکتر گفت باید یدونه بخیه بخوره ولی بعد که بهش گفتم باردارم گفت فقط پانسمان و شست و شو انجام بده تا زخمش جوش بخوره. بابا پیام هم خیلی ترسیده بود و زودی از سر کار اومد خونه. حالا هم دستم پانسمان شده و نمیتونم زیاد کار انجام بدم. ...
17 آذر 1392

سری اول مهمونها

سلام شیطون مامانی. تو شکم مامانی بهت خوش میگذره نفس؟؟؟؟؟؟   دختر گلم دیشب پدر جون و مادر جون اومدن خونمون.بابا پیام رفت فرودگاه دنبالشون. خیلی از دیدنشون خوشحال شدم. بعد شام هم پدر جون قباد و مادر جون افروز و عمو سهراب و زن و عمو و عمه ها اومدن خونمون.کلا خوش گذشت. ولی آخر شب اینقدر که کار کرده بودم کف پاهام درد می کرد.   راستی مادر جون معصومه برات یه پیراهن جین خریده خیلی دوسش دارم.این اولین لباس دخترم هست. مبارکت باشه گلدونه من. عکسش هم تا چند روز دیگه برات میزارم ناناز مامانی. دوست دارم عشق من بووووووووووووووس   راستی امروز صبح خیلی خیلی تو شکم مامان شیطونی کردیااااااااا...
9 آذر 1392

اسمهای پیشنهادی

سلام دختر شیطون مامان امروز رفتم آزمایش قند خون دادم. برای مامانی دعا کن که آزمایشم نرمال باشه.تو این مدت خسته شدم از بس شیرینی نخوردم.   فردا پدر جون حسن و مادر جون معصومه هم به امید خدا  میان خونمون.هورا هورا کلاً هفته آینده سرمون خیلی شلوغه.11تا مهمون دارم.   من خییییییییییلییییییییی خوشحالم.   راستی گلم من و بابا 10 تا اسم انتخاب کردیم ولی بازم قطعی نیستن. لیانا روشنا آدرینا پانیا آترین نیکا ماهک ترانه ترنم حالا از این 10 تا بابایی از پارمیس خوشش میاد.از لیانا هم خوشش میاد. منم از لیانا خییییییییییلییییییییی خوشم میاد.البته پانیا و پارمیس هم دو...
7 آذر 1392

هفته بیست و یکم.آغاز ماه ششم

دختر مامانی سلام امروز 21 هفته هست که اومدی تو وجودم. تا حالا که هم زود گذشت و هم خوب.ایشالا تا آخرش هم به خیر و سلامتی بگذره و من تو رو با تمام عشقم در آغوش بگیرم. فعلا شکمم مامانی زیاد جلو نیومده. شب پنجشنبه که با دوست بابایی و خانوم دوست بابایی رفته بودیم بیرون ، خانومش میگفت خوشبحالت اصلا شکمت معلوم نیست. ولی من میخوام معلوم باشهههههههههه.   راستی تعداد مهمونامون که قراره هفته دیگه بیان بیشتر شده.خاله طاهره اینا هم میان.خیلی خوشحالم. ...
3 آذر 1392

بیست هفتگی دختر گلم-26 آبان 92

سلام دختر نازم. الان بیست هفته هست که مهمون دل مامانی.با همدیگه نصف راه و به سلامتی طی کردیم.ایشالا بیست هفته ای که پیش رو داریم هم همینطور خوب باشه. آخرین باری که رفتم سونو گرافی تاریخ به دنیا اومدنت از 17 فروردین به 20 فروردین تغییر کرد. راستی قراره دو هفته دیگه مهمون بیاد خونمون. پدر جون و مادر جون و خاله خاطره اینا و خاله عاطفه اینا. خیییییییییییییییییییییییلی خوشحالم گل دخترم. واسه دیدنشون لحظه شماری میکنم. واسه دیدن تو هم لحظه شماری می کنم نانازم. یه عالمه دوست دارم کنجد مامان. ...
2 آذر 1392

صدای قلب زندگیم-21 آبان 92

وای عزیزم صدای قلب کوچیکت هنوز تو گوشمه.21 آبان اولین بار بود که دکتر صدای قلبت و برام گذاشت تا گوش بدم. قربونت برم من عزیزم،دوس داشتم همه روز صدای قلبتو که تند تند میزدو گوش می دادم.   تو ادامه مطلب عکسای دخترم و گذاشتم این عکسای خوشل مشل دخترمه     اینم عکسای اکوی قلب کوچیکشه ...
2 آذر 1392

دختر یکی یدونه مامان و بابا-21 آبان 92

سلام دختر یکی یدونه مامان و بابا دوست دارم هزار بار بگم دخترم دخترم دخترم...... نمیدونی چه حس قشنگیه مادر شدن و چقدر شیرینه دختر دار شدن. نمیدونی چقدر آرزوی داشتن دختر رو میکردم. امروز به بابایی گفتم ببین خدا چقدر ما رو دوس داره.هرچی ازش میخوایم بهمون میده.بعد بازم ما ناشکری میکنیم. امروز وقتی دکتر داشت سونو رو انجام میداد ، تنها چیزی که انتظار شنیدنش رو نداشتم کلمه دختره بود. وای چه سورپرایزی.وقتی این کلمه رو شنیدم دیگه نمیتونستم جلوی لبخندامو بگیرم. راستی امروز از قلب کوچیکت اکو هم گرفتن. خدا رو هزار مرتبه شکر سالم بود.ایشالا که همیشه سالم باشه دختریه من. یه لحظه موقع اکو بغضم گرفت.استرس ع...
2 آذر 1392