لیانا خانوم مالیانا خانوم ما، تا این لحظه: 10 سال و 1 ماه و 17 روز سن داره

***شور زندگی مامان و بابایی***

روزای آخر

1393/1/13 6:19
نویسنده : مامانی
139 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عشق مامان بابا.

گل دخترم  دیگه روزای آخریه که تو دل مامانی.

تقریبا نه ماه با هم زندگی کردیم.نفس کشیدیم.قلبامون با هم میتپید.

تو دختر خوبی بودی و تو این مدت مامانی رو اصلا اذیت نکردی قشنگم.

اما نمیدونم منم خوب بودم؟

شاید گاهی وقتا یه حالتهایی بودم که تو راحت نبودی.نمیدونم؟

خیلی بهت عادت کردم.خیلی خیلی حس قشنگی رو تجربه کردم تو این نه ماه.یعنی یه چیز غیر قابل توصیف بود.

از اول بارداری تصمیم داشتم تو رو به روش طبیعی بدنیا بیارم.

اما مادر جون ها منصرفم کردن.و منم دو روز پیش رفتم دکتر و خانم دکتر بهم نوبت عمل سزارین رو واسه روز پانزدهم یا هفدهم فروردین داد.

اگه شانزدهم نوبت میداد تولد تو و مهرناز تو یک روز میشد.اما دکتر اون روز نمیتونست عمل کنه.

بابا جونی هم تو راهه و داره میاد شمال.

خدا میدونه که چقدر دلم برای بابایی تنگ شده.ایشالا همیشه سالم  باشه و سایش بالا سر من و دختر گلم باشه.

عزیزم منتظرم بدنیا بیایی و و مامانی برات یه عالمه داستان تعریف کنم.

دوست دارم گل دخترم.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)