روزای بد (تب رزوئولا)
سلام دختر نازنین مامان نمیدونم اولین باری که این پست و میخونی چند سالته ولی امید وارم در صحت و سلامت باشی برای همیشه ی عمرت چهارم مهر جشن عقدکنان عمه نازی بود از روز قبلش و عمه مژگان اینا و عمو پژمان اینا اومده بودن خونه مادر جون من و تو و بابایی هم عصر جمعه آماده شدیم و رفتیم خونه مادر جون.اولش حالت خوب بود اما دم دمای غروب یکم نق میزدی و نمیخوابیدی. اکثرا تو بغل بابا پیام بودی کلا جشن عمه بهمون خوش گذشت. اما آخر شب تو خیلی گریه کردی و حال نداشتی ساعت سه شب که بیدار شدم تا شیرتو بدم بخوری دیدم بدنت و سرت داغه درجه تب گذاشتم برات. نزدیک 38 درجه تب داشتی عزیزم ...
نویسنده :
مامانی
11:57