یلدای سه نفره
عروسک من امسال شب یلدای من و بابایی خیلی قشنگ بود.
چون اولین سالی بود که شب یلدا تو کنارمون بودی ، و سرمای بلندترین شب سال رو با خنده های شیرینت برامون گرم کردی....
عزیز مامان ، وقتی به روی من و بابایی میخندی ، اون وقت تنها لحظه ای که حس مکنم دیگه از این بیشتر از زندگیم چیزی نمیخوام.
خیلی شیرین شدی و واسه من و بابایی حسابی دلبری میکنی.
دیشب داشتم فکر میکردم این نه ماه چقدر زود گذشت.......و تو روز به روز بزرگتر میشی و با وجود تو من گذر زمان رو حس نمیکنم.
ایشالا که هیچ وقت لبخندهای شیرینت از لبای قشنگت کمرنگ نشه و دنیا همیشه به روت بخنده عشقم...
این و یادت باشه من و بابایی همیشه عاشقتییییییییییییییییییم......
راستی وروجک ، انگار دیشب فهمیده بودی که شب یلداست من رو تا ساعت دو و نیم نصفه شب بیدار نگه داشتی.....
اینم عکسای نیمه شب یلدا.....
اینم ژله تزریقی شب یلدا