ده ماهگی لیانای شیرینم
عزیز مامان امروز ده ماهش تموم شد و وارد یازده ماهگی شد.
ده ماهگیت مباره قند و عسل مامان
لیانا جونم هر چی از شیرین زبونیات و ناز و ادا اطوارات تو این روزا بگم بازم کمه.....
خیلی شیرین شدی عزیزم
گاهی وقتا خودتو واسه مامان بابا لوس میکنی و یهو قش میکنی و خودتو میندازی زمین.
موقعی که بابایی از سر کار میاد ، میخندی و ذوق میکنی و میری به طرف بابایی.
راستی یه هفته هست که چار دست و پا راه میری...یعنی دقیقا از 8 بهمن.که اونروز صبح زود از خواب پاشودی و قبل از اینکه بابایی بره سر کار چند قدم چهار دست و پا رفتی عزیزم.
مبل رو میگیری و بدون کمک بلند میشی خانومم.
وایییییییییی ، از رقصیدنت که دیگه نگو....حسابی مطرب شدی.تا آهنگ شروع میشه تو هم شروع میکنی به رقصیدن. مچ دستت رو هم اینقدر قشنگ میچرخونی که دلم میخواد برات بمیرم.
گاهی وقتا هم گه شنگول باشی همش میگی لای لای لای لای....
وقتی هم که خسته ای و خوابت میاد میگی نا نا نا نا نا نا ........فک کنم آخرش به جای مامان بهم بگی ننه خخخخخخخخخخخخ
جدیدا هم یاد گرفتی میای تو آشپزخونه و همه جا رو دید میزنی.....
خلاصه لیانا جونی ، شیرین بودی شیرین تر شدی عشقم.
منو بابایی عاشقتیم نازگلم
تا چند روز دیگه هم عکسای قشنگ ده ماهگیتو میزارم عروسکم